بشر وقتی با پدیده های عجیب و غریب مواجه شده که بسامد بالایی هم داشته اند، رفته سراغ ضرب المثل سازی. یعنی دیده که این حجم از اتفاق و به هم ریختگی را فقط باید با یک جمله چگال و مختصر اما اثرگذار بیان کرد که همیشه هم بشود آن را به کار برد. یکی از این ضرب المثلها که این روزها خیلی کاربرد پیدا کرده این است: "غوره نشده مویز می شود". این عبارت ضرب المثلی، خیلی ساده وضعیت حال حاضر رشد و پیشرفت بسیاری از انسانهای هم عصر ما را توضیح داده و تبیین دقیق می کند.
اشتراک گذاری در تلگرام
حتماً هر انسان معقولی در مقاطعی از زندگی یا در انتهای آن از خودش میپرسد که تا اینجای زندگی دستاورد من چه بوده؟ این موضوع از آن جهت اهمیت دارد که هم گذشته زندگی را تفسیر میکند و هم چراغی برای آینده آن میافروزد. ممکن است هر کس به فراخور روحیه، محیط، اطرافیان، شکست یا موفقیت در زندگی، یک یا چند چیز را مهمترین دستاورد زندگی خودش معرفی کند. ممکن است این تنوع دریافتها باعث شود که افرادی بپرسند بالاخره کدامیک از اینها مهمترین اصل زندگی است که ما بخواهیم از
اشتراک گذاری در تلگرام
دو سه پیس الکل زدم و مالیدم به دستم. بعد دوباره دو پیس دیگر و مالیدم دور کیف جیبیام. وقتی کیف را برگرداندم وحشت کردم. گفتم ای داد و بیداد، الکل چرم کیف را خراب کرد و پوستش را کند. روی آن دست کشیدم تا ببینم عمق فاجعه چقدر است. اما ناخودآگاه لبخند ملیحی روی لبانم نشست. دیوانهوار شروع کردم به الکل زدن و حسابی کیفم را غسل دادم. تازه متوجه شده بودم که در گوشه و کنار و لای دوختها و قسمتهایی که کارتها را میگذارم و پشت طلقی که باید شفاف باشد تا کارتها از پشتش
اشتراک گذاری در تلگرام
به کرونا که فکر میکنم نمیانم چرا همهاش این آهنگ کوچه بازاری با ترجیعبند " بدنام برو از همه دور شو " میچرخد توی سرم. اگر چه آدم موقعیتی نوشتن نیستم و خیلی جوگیر نمیشوم. اما این یکی فرق میکند. شاید هر کدام از ما خیلی اتفاقات متفاوت و سخت و تلخی را تجربه کرده باشیم. اما این یکی جنسی از همه جنسها بدجنستر دارد. تا بیخ حلقمان آمده و اصلا نمیدانیم با کی و چی طرفیم. وقتی بیرون میرویم وسواس فکری و رفتاري رهایمان نمیکند.
اشتراک گذاری در تلگرام
یک وقتی –که یادم نمی آید کِی – در یک جایی – که یادم نمی آید کجا – مطلبی در مورد نوشتن از من منتشر شد. در آن نوشته اشاره کرده بودم که چقدر خوب است آدمی تمام افکار، یافته ها، برداشتها و روزانه هایش را بنویسد. نظرات مختلفی در زیر آن نوشته از افراد گوناگون رسید که خیلی خوب و مفید بود. اما یکی از این نظرات خیلی پربسامدتر از بقیه بود. "اینکه دلمان می خواهد بنویسیم و چند بار هم اینکار را کرده ایم، اما به دلیل ترس از چیزهایی که نمی خواهیم دیگران بدانند و از سوی
اشتراک گذاری در تلگرام
سالهاست که همه تلاش ما در خانه و با بچه ها این است که تا می توانیم طنز ببینیم. ناخودآگاه اینطور پیش آمده که البته ما هم جلویش را نگرفتیم و به آن خوش آمد گفتیم. بر اثر اتفاقاتی از جمله همکاران خیلی خوب مدیریت کتابخانه مرکزی دانشگاه شهید بهشتی و خیلی ماجراهای دیگری که بر اثر قانون جذب –به هر چه فکر کنید برایتان پیش می آید- کلا گرایش به طنز در زندگی شکل جدی پیدا کرده است. روز سه شنبه 10 دی 98 یک فایل تصویری در شبکه های مجازی پخش شد و تقریبا تا ظهر ده دوازده
اشتراک گذاری در تلگرام
نگاهش میکنم. چشمانم را میم. طاقت نمیآورم. دوباره نگاهش میکنم و سرم را پائین میاندازم. نمیشود. سرم را بلند میکنم و در چشمانش خیره میشوم. دیگر مقاومت نمیکنم. خیسی و گرمی گونههایم را حس میکنم. این چشمها، آنقدر زندهاند که از توی عکس اعلامیه هم گویی دارند با آدم نجوا میکنند. از همان حرفهای زندگی بساز همیشهاش. از همانها که میگفت "درست می شه". و این حرف آنقدر قدرت داشت که درست هم میشد.
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت