دو سه پیس الکل زدم و مالیدم به دستم. بعد دوباره دو پیس دیگر و مالیدم دور کیف جیبیام. وقتی کیف را برگرداندم وحشت کردم. گفتم ای داد و بیداد، الکل چرم کیف را خراب کرد و پوستش را کند. روی آن دست کشیدم تا ببینم عمق فاجعه چقدر است. اما ناخودآگاه لبخند ملیحی روی لبانم نشست. دیوانهوار شروع کردم به الکل زدن و حسابی کیفم را غسل دادم. تازه متوجه شده بودم که در گوشه و کنار و لای دوختها و قسمتهایی که کارتها را میگذارم و پشت طلقی که باید شفاف باشد تا کارتها از پشتش رشد پلکانی یا آسانسوری
اکسیری به نام حوصله
الکل زندگیات باش
الکل ,کارتها ,مالیدم ,روی ,پیس ,دادم ,و مالیدم ,کیف را ,تازه متوجه ,دادم تازه ,را غسل
اشتراک گذاری در تلگرام
تبلیغات
درباره این سایت